کد مطلب:28283 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

انتقاد، نه ستایش!












1440. امام علی علیه السلام - در عهدنامه اش به مالك اشتر، پس از بازگویی ویژگی های محرمان شایسته -: اینان را خاصّ خلوت ها و مجلس هایت كن. سپس آن كس را بر دیگران بگزین كه سخن تلخِ حق را به تو بیشتر بگوید و در آنچه خداوند از دوستانش نمی پسندد و به گونه ای از تو سر می زند، كم تر یاری ات دهد؛ و به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستایند، و با ستودن كار بیهوده ای كه نكرده ای، خاطرت را شاد ننمایند كه ستودنِ فراوان، خودپسندی آرَد و به خودخواهی وا دارد.[1].

1441. امام علی علیه السلام - در پاسخ كسی كه گفت: تو امیر مایی و ما فرمانبران تو. به واسطه تو خداوند ما را از خواری بیرون آورد و با عزت بخشیدن به تو بندگانش را از بند رهانید. تو برای ما انتخاب كن و انتخابت را به اجرا گذار و هرگونه می خواهی فرمان ده و آن را به اجرا درآور؛ چرا كه تو گوینده ای هستی كه سخنش را باور كنند، و حكمرانی كامیاب، و فرمانروایی بهره مند از نعمت های الهی هستی. نافرمانی ات را در هیچ زمینه ای روا نمی دانیم و هیچ دانشی را با دانش تو نمی سنجیم كه جایگاهت نزد ما بس بزرگ است و فضیلتت در جان ما بس والا -: كسی كه جلال خدا در جانش بزرگ است و منزلتش در دلِ او ستُرگ، سزاست كه به سبب این بزرگی، هر چه جز خداست، نزد او خُرد باشد، و سزاوارترین كس بدین آن بُود كه نعمت های الهی بر او بزرگ باشد و احسانش نیكو؛ زیرا نعمت خداوند، بر كسی فزونی نیابد، جز آن كه حقّ خداوند، بر او بزرگ گردد.

به درستی كه پست ترین خوی زمامداران، نزد مردمان نیك، آن است كه گمان رود كه آنان، فخرفروشی را دوست می دارند، و كارِ آنان را بر پایه خودبینی نَهند. برایم ناگوار است كه در خاطرِ شما بگذرد كه من ستایش [ از جانب شما] و شنیدن ثناگویی را دوست دارم. سپاسْ خدا را كه چنین نیستم و اگر ستایشْ دوست بودم، آن را وا می نهادم، به سبب فروتنی در پیشگاه خدایِ سبحان، از بزرگی و بزرگواری ای كه تنها او بدان سزاوار است؛ و چه بسا مردم، ستایش پس از سختی را شیرین بدانند.

مرا به نیكی نستایید تا خود را نزدِ خداوند و شما، از عهده حقوقی كه تاكنون ادا نكرده ام و واجب هایی كه بر من است، بیرون سازم. پس با من چنان كه با سركشان سخن گویند، سخن مگویید و چونان كه با تیزخویان كنند، از من كناره مگیرید. با ظاهرسازی و سازش با من رفتار مكنید و گمان مبرید كه شنیدن حق، بر من گران است؛ و نمی خواهم كه مرا بزرگ انگارید، در آنچه كه شایسته من نیست. همانا كه آن كه سخن حق بر او گران آید، یا عرضه عدالت بر او دشوار بُود، عمل به حق و عدالت، بر او دشوارتر باشد.

پس، از گفتن حق و رایزنی در عدالت، خودداری مكنید، كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كار خویش از خطا ایمنم، مگر كه خدا مرا در كارِ خویش، كفایت كند كه از من بر آن، تواناتر است.[2] جز این نیست كه ما و شما، بندگان و مملوك پروردگاریم و جز او پروردگاری نیست. او از ما چیزی را مالك است كه ما اختیارش را نداریم. ما را از آنچه در آن بودیم، بیرون كرد و بدانچه صلاح ما بود، درآورد. به جای گمراهی، رستگاری نصیبمان كرد و پس از كوری، بینایی مان عطا فرمود.[3].









    1. نهج البلاغة: نامه 53، تحف العقول: 129، بحار الأنوار: 744/602/33.
    2. از جمله های بعد، معلوم می شود امام علی علیه السلام، عصمت خود را موهبتی الهی می داند و لذا می گوید كه اگر خداوند، او را حفظ نكند، خطاكار خواهد بود. بنا بر این، این جمله با مقام عصمت امام، مخالفتی ندارد.
    3. الكافی: 550/355/8، نهج البلاغة: خطبه 216.